روزگار غریبی است نازنین
در این بن بست...
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی ((دوستت می دارم))
دلت را می بویند
روزگار غریبیست "نازنین"
و عشق را
کنارتیرک راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد .
در این بن بست کج و پیچ و سرما
آتش را
به سوختبار سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشیدن
خطر مکن.
روزگار غریبیست "نازنیین"
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد .
آنک قصابانند
بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساطوری خون آلود
روزگار غریبیست "نازنین"
و تبسم را بر لب ها جراحی میکنند
وترانه را
بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
کباب قناری
بر آتش و سوسن و یاس ...
روزگار غریبیست "نازنین "
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد ...
احمد شاملو ??/?/??